- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
همیشه با امینِ خود، امینی راستین بوده است خدیجه بهترین بانویِ ختم المُرسلین بوده است تمامِ ثروتاش را نذرِ دین مصطفی کرده چراکه تشنۀ این چشمۀ شورآفرین بوده است بپرس از حمزه و عمّار و یاسر خوب میدانند خدیجه بانیِ اسلام در این سرزمین بوده است فقـط او حافـظِ شأنِ امیـر المؤمنیـن باشد فقط او لایقِ عنوانِ اُمّ المومِنین بوده است خـدا آیه به آیه بر دِلش بخشید کوثـر را و بیشک سوره کوثر برایش دِلنشین بوده است خدیجه دختری دارد، پیمبر مادری دارد علی هم یاوری دارد مگر بهتر از این بوده است؟ چه چیزی بهتر از این که علی دامادِ او باشد که تنها آرزویش روزهایِ واپسین بوده است خدیجه رفت امّا پاسخِ این شهر سیلی شد به باورهایِ مردی که خودش یعسوبِ دین بوده ست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش او که سرتا پا شده محـو صفات دلـبرش شـد مسـلـمـانِ نـگـاه رحـمـة لـلعـالـمـین قبل از آنی که بخوانـد آیـهای پیـغـمبرش شأن او بنگر، سلام از ذات حق میآورَد تا که از معراج میآید به خانه همسرش هرچه زنهای عرب زخم زبانش میزدند بیـشتر از قبلها میشد به احـمد باورش میرود اسلام تا اوج آن زمان که میشود ثروت بانـو و تـیغ مرتضی بال و پرش اشهد انَّ علی را گفته چون قبل از غدیر اسـوۀ عـالـم شد ایـمان ولایت محـورش پاک تر از او نبوده پس خـدا میخواسته پرورش یابَد در آغوش خدیجه کـوثرش مادر زهراست اُمُّ المومنین، شاعر بگو کـوری چــشـم تـمـام دشـمـنـان ابـتـرش تا قـیـامت زیـر دین مـادری هستـیـم که مـادری کرده برای اهـل عـالم دخـترش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
هر دم به آخـرین سخنت گـریه میکنم یـاد غـروب و زخـم تنت گریه میکنم یکـدم بـیا ببـیـن که فـتـادم ز پا حسین دائـم به غـصه و محـنت گریه میکنم پـیـراهـنت به سـیـنـه گـرفـتم بیا بـبین بر خون روی پیـروهنت گریه میکنم یـادم نمیرود که چه دیـدم به قـتـلگـاه با یـاد دست و پـا زدنت گریه میکـنم در زیــر آفـــتــابــم و یــاد تــن تــوأم از طرز زیر و رو شدنت گریه میکنم شد بوریا کـفـن به تن نعـل خـوردهات هر لحظه من، بر آن کفنت گریه میکنم کی میرود، ز خاطر من مجلس شراب بر چـوب دشمن و دهنت گریه میکنم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
سائـلـی بیـچـارهام در بین راه افـتادهام بیکس و تـنها شدم بیسـرپـناه افتادهام باید امشب گریۀ سیری کنم بر حال خود بیحـیایی کردهام در قعـر چاه افتادهام هر چه دادی آبرویم در عوض هر روز و شب آبـرویت بُردهام حال از نگـاه افـتادهام دردسرشد این دو چشمی که به هرجارفته است دیگر از حال دعا و اشک و آه افتادهام بر زبان گفتم تو را میخواهم اما در عمل هِی دلت خون کردم و در اشتباه افتادهام نالههایم بین روضه بیاثر مانده ز بس بعـد هـیأت هـا دوباره در گـناه افتادهام خستهام از این گرفتاری ببین شرمندهام در بغل گیرم که من بیتکیه گاه افتادهام چارۀ کارم فقط راهی شدن تا کربلاست بـاز یاد آن حـریـم و بـارِگـاه افـتـادهام خواب دیدم از دم باب الحسین بر سر زنان رفتم و با گریه پائـین پای شاه افتادهام وای از آن لحظهای که خواهری ناله زده بیبـرادر در میـان یک سـپـاه افـتادهام
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
آنجا که خشکی هست دیگر چشم تر نیست عصیان که باشد مرغ دل را بال و پر نیست ظلمت چـنان اطـراف قـلـبم را گـرفته که ربّـنـا یـا ربّـنـایـم کـارگـر نـیـسـت بر وعـدههـایی که به تو دادم، نـمانـدم آه ای خـدا، نخـل امیـدم بـارور نیست دلـواپـسم امشب نگـیـری دست من را جز تو کسی فریادرس بر رهگذر نیست محصول عمرم جز تباهی نیست چیزی شرمندهام، در کولهبارم جز ضرر نیست این بـار هـم راهـم بـده در خـانـۀ خود گرچه برایت بودنم جز دردسر نیست همچون گذشته شور و حالی نیست در من آهی که دارد سینۀ من شعـلهور نیست کـاری نـکـردم با نـمـاز و روزههـایـم اعمال من بر آتـشِ قهـرت سپر نیست دنـیا چه کـرده بـا دل زارم، که دیگـر مثل شهیدان بنـدهات اهل سحـر نیست در این حـرم که خوبهـایت آرمیـدنـد ذکری به غیر از واحسینا خوبتر نیست بینِ مقـاتـل گـشـتـم و فـهـمـیدم این را آهی شـبـیـهِ آهِ زیـنب پُـرشـرر نیـست غیر از برادرها که بر نیـزه نشـسـتند دیگر کسی از حال خواهر باخبر نیست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
این توبه را اگـر نـپـذیری کجا روم دست مرا اگر تو نگـیری کجا روم گـر نگـذری ز روی سیـاه جـوانـیم مـوی سپـید بر سر پیـری کجا روم محـتاج توست بند به بند وجـود من با این همه بسـاط فـقـیری کجا روم روزی اشک اگر ندهی میکشی مرا لب تشنه در هوای کویری کجا روم من را بخـر که بنده شاه جهان شوم جـز کـربلا برای اسیـری کجا روم جانم بگیر و عاشقیام را زمن نگیر عشق حسین را که بگیری کجا روم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
خـسـتهام از هـمه اِبـرازِ پـشـیـمانـیها میخورم چوب از این تَـرکۀ نادانیها هرچه پُل پشت سرم بود خرابش کردم حال من ماندم و این وسعت ویرانیها قـفـس نفس مرا از نفـس انداخته است بال و پَـر بـسـتهام و هـمـدمِ زنـدانیها عُمرِ من سر شده و معصیت اندوختهام بنـدِ پـایـم شده این بیسـر وسامـانیها گوشِ من کَر شده و غرقِ گناهان شدهام با خودش برده مرا سیـل هـوسرانیها پایِ این تـوبۀ من مُهر قـبولی نخـورد ضـامنـم گـر نـشـود شـاهِ خـراسـانیها
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام
جـنـسِ تَـرَکـها روی لبها فرق دارد لـبـهـای مـا با لَـعْـلِ آقـا فـرق دارد مـا پـای سفـره آبْ مینـوشـیم آری پس روضهها با روزۀ ما فرق دارد لب تـشنـهایم اما نَه در بینِ بـیـابـان حتماً عطش در حُرمِ صحرا فرق دارد آتـش اگـر افـتـاده بر جـان و تن ما لب تشنه جـنگـیـدن خدایا فرق دارد لب تشنه و زخمی به میدان رفت ارباب وقتِ عطش سینه زدنها فرق دارد هربار میافـتاد میگـفـتـند… حمله آیا غـمَـش با داغ زهـرا فـرق دارد ای روزهدارِ روضهخوانْ اشک من و تو روزی کـه بـرگـردد آقـا فـرق دارد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
وقتی گـنـاهان خـودم را میشـمارم با نا امیدی دست خود بر سر گذارم با کـوه عـصیان آمدم دستم بگـیری تـرسـی به دل دارم، ولی امـیـدوارم وقت گـنه، حس میکـنـم تـنها ترینم اما خـدا در وقـت تـوبـه در کـنـارم انـگـار میگـوید شـتر دیـدی ندیدی میگوید این را غم مخور من رازدارم تا اینکه خـالی میشوم از بارِ تـقـوا با گـریه بـرگـردد دوبـاره اعـتـبارم میدانم این را علت بخشیدنم چیست حتماً سفارش کرده من را چشم یارم این یا الهی را دعـایش بر لب آورد تا هست من هـم بـنـده پـروردگـارم من نوکری هستم که اربابم حسین است گـشـتـه مـدال نـوکـریـش افـتـخـارم هر وقت بودم باب میل حـیِّ سبحان دیدم گره خورده به فرش روضه کارم خشنود چون باشد ز من ارباب خوبم حـتـماً به دنیا و به عـقـبا رستگـارم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
خـبـر آمـد کـه بـهــار دل مـا آمـد بـاز مــژدۀ کـم شـدن فـاصـلـههـا آمـد بـاز از لـب عــرش خـداونــد نـدا آمـد بـاز بـنـدگـان مـاه خـدا، مـاه خـدا آمـد بـاز من که پابند هوسها و گـناهم چه کنم؟ ندهـد گر که خـداونـد پـنـاهم چه کـنم؟ خبر آمد که کریم آمد و در واشده است سفره پرداز قدیم آمد و در واشده است اسم رحمان و رحیم آمد و در واشده است ماه قـرآن عـظیم آمد و در واشده است آی مردم! به خـدا ربِّ رحـیـمی داریم تـوبـه آریـد، خـداونـد کـریـمـی داریـم ای که بخشندۀ هر جرم و گناهی، العفو به پشـیـمان شدگـان نیز پـناهی، العـفو من پشـیـمان شدهام؛ نیم نگـاهی، العفو یــا الــهـیّ و الـهـیّ و الـهـی، الـعــفـو من گـدای توأم ای حضرت الله، بده!- یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست بچهای را که کتک خورده، فلک لازم نیست گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست بـاز بـا روضۀ اربـاب، مرا بخـشیـدند ذکر من شد عطش و آب، مرا بخشیدند
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نگاهم کن! نمیخواهم به حالِ زار برگردم به آن ایـامِ نـفْـس-آلـودۂ تـبـدار بـرگـردم رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم تمام عمر سربارت شدم! امروز میخواهم؛ شبـیه مهـزیـارت در لـباسِ یـار برگردم تو برمیگردی از غیبت اگر من از گناهانم به سمتِ خیمهات با حالِ استغفار برگردم بنفسی أنتْ؛ یعنی نفْسِ بیداری که از لطفش اگر وقت سحر غافل شدم، افطار برگردم نبـینم ردّ اشکت گوشۀ پروندهام باشد… اگر که حال و روزم میدهد آزار؛ برگردم به چشمانت تعهّـد دادهام پایِ دعای عهد که بیش از پیش با اخلاص، پایِ کار برگردم خودت یادم بده چشم انتظاری را و بعد از این حواست بیشتر باشد به من؛ نگذار برگردم!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر هست اما بخـشـش تو از گـناهم بیشتر بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا میکِشَد آتش مرا این سوز و آهم بیشتر معصیت میآورم، آب و غذایم میدهی میچکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر کوله بـارم از گـناهـم پُـر شد، اما آمدم باز هم این بار از تو عذرخواهم بیشتر دارم از زهرا ز دست خود خجالت میکشم شرمسار از روی تو رویِ سیاهم بیشتر چند وقتی میشود آواره بودم، باز هم چـادری خـاکی مرا داده پـناهـم بیشتر زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود یک نگاه مـادرم شد تکـیه گاهم بیشتر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یک قدم میآیم و صدها قدم یارم شوی با هـمـه نـاقـابـلی آقـا خـریـدارم شوی نیست گهگاهی حواسم با تو پس در غفلتم لیک از رحمت همیشه تو نگهدارم شوی با بدیهایم تو میسازی و میخوانی مرا خود دهی حال توسل، خود خریدارم شوی این منم مثل همیشه شرمگین و سر به زیر این تـویی مثل همیشه آبـرودارم شوی هر زمان با جان و دل خواهان دیدارت شوم گرچه نشناسم تو را بانی دیدارم شوی قـافـلـه میآیـد و مـاه مـبارک میرسد خود مگر با روضۀ ارباب سالارم شوی ای نگاه رحمتت در قلب ما یاد حسین با محـبـتهای اربـابـم هـوادارم شوی خواهری میگفت اطرافم نمانده مَحرمی کو نگاهت تا پناه چشم خونبارم شوی؟ مادری میگفت میسوزم میان شعلهها زینـبم بشـتاب در آتش پرستارم شوی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
با جرم و عصیانم بُکا را دادم از دست یعـنی کـلـید خـیـرهـا را دادم از دست چندیست که سجـاده را بازش نکردم چندیست که حال دعا را دادم از دست مسـتی بعد از معـصیت دارم! نه توبه از بس گنه کردم حیا را دادم از دست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
روی خوشی نشان بده این روسیاه را از شـب زده دریـغ نـکـن نـور مـاه را بیـنـای ظـاهـری شـدم و کـور مطلـقـم وقـتـی بـدست نـفـس سـپـردم نگـاه را بـاشـد بـزن! ولی نکـنـد رد کـنـی مـرا بـیـچـارهام! نـگـیـر ز من سـرپـنـاه را گرچه هـمـیـشه دیـر به دیـر آمدم ولی از مـن مـگــیـر در زدن گــاه گــاه را دیـدنـد مـانـدهام وسط راه و رد شـدنـد تو سـربه راه کن من گم کـرده راه را دیگر قطار عمر به پیری رسیده است باید به تـوبه طی کـنم این ایـستگاه را هرجا طرف حساب تویی سود با من است کــوه گــنــاه دادم و دادی تــو کــاه را خیلی هـوائـیـم! نـفـسـم بند کـربـلاست امـضــا بــزن اجــازه دیــدار شــاه را روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار دید عمه جان به دور خودش یک سپاه را
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
آمـدم بـاز به درگـاه تـو با قـلـب حـزیـن بندهات را بِنِگر باز به سر خورده زمین مهربانیت بلندست خداوند! دلت میسوزد قـلب بـشکـستۀ ما را بپـذیـری به یقـیـن تو کریـمی تو رحیمی شـنوایی و مُجیب بـشـنـو این نالـۀ العـفـو مرا، ربّ بـرین هـمۀ عـمـر گـنـاه و هـمۀ عـمـر غـرور حـاصل سـوخـتن زنـدگیام بوده هـمـین مصرع روضۀ من موقع استهلال است ماه زینب شده در کـوفۀ غـم نیـزهنـشین
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
سزایم بود اگر از دست دادم آسـمانم را که من با دستهای خود شکستم نردبانم را دلم از حرف لبریز و زبانم از لغت خالی نـمیدانـم بگـویـم یا نگـویم داسـتـانـم را پریدم بیهـوا روزى براى دانهاى گـندم ولی افسوس گم کردم مسیـر آشیـانـم را پریشان است احوالم، و ما ادراک احوالى بُریـده دیگر این دردِ پـشیـمانی امانم را بهشتم را کلیدى بود و گم شد، یافتم وقتى به روى طاقچه دیـدم مفاتـیح الجـنانم را پریشانم پریشانم به قلب خسته برگردان الهی با لحـسـینُ بالحـسـین آرام جـانم را اگر چه بـالهـایم را گرفته آتش عُصیان ولی هرگز نخواهم بُرد از یاد آسمانم را نوازش هاى خود را بَرمَدار از من، بزرگى کن خـراشیـدم اگر چه گاه دست بـاغـبانم را هلال ماه دعوت نامه عشق است میدانم من آخر میشناسم دست خـط میـزبانم را رسول باد را بفرست سمت ساحل بخشش در این دریا ببین دست دعایم، بادبانم را
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
اشکـی برای چـشم ما گـهگـاه دادید مـا را مـیان شـهـر گـریه راه دادید ما ذرّهای بـودیم لـیکـن از عـطـایی کـوه کـرامـت را بـه پَـرِّ کـاه دادیـد نـالایـقـیـم امـا گـهـی نـجـوا و نـالـه گاهی ز سوز جان به دلها آه دادید گر چه بدیم اما به خوبیِّ خود از لطف همواره ما را پاسـخی دلخـواه دادید بـر قـلـبهای تـیـرۀ ما از رخ خود بر شـام تـار ظـلـمتِ دل مـاه دادیـد در روضۀ اربابـمان ما را نشانـدید یعنی گـدا را رخصتی بر شاه دادید مـا قـدر نـشـنـاس شـمـا بـودیـم امـا با این هـمه ما را دوبـاره راه دادید
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
با غلام رو سیاه، ای یار خوبی میکنی با نمک نشناسها هر بار خوبی میکنی من گرفتار دل بیـمارم و حالـم بـد است تو پرستاری و با بیـمـار خـوبی میکنی روز و شب با اینکه من، ای مهربانِ من، تو را میدهم با هر گـناه آزار، خوبی میکنی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
در سحر چشم که گریان بشود خوبتر است سائلت پـاره گریبان بشود خوبتر است گرچه موسیست مناجاتی طور تو ولی گر خدا همدم چوپان بشود خوبتر است روسیاهی که به هـمراهی خـوبان برود بر در کهف نگهبان بشود خوبتر است ابر رحمت توئی و از همه من تشنه ترم تشنه گر خرج بیابان بشود خوبتر است انـدکی نـیز مرا هم بنـشان پیـش خودت میزبان همدم مهمان بشود خوبتر است به طـبـیـبان دگر نـسـخـۀ ما را مـسـپـار درد با دست تو درمان بشود خوبتر است تا درسـتم نکـنی دست از این در نکـشم این گدا دست به دامان بشود خوبتر است بعد هر معصیت از خوف بههم میریزم عبد اگر زود پیشمان بشود خوبتر است آنـقـدر سـیـنـه زنم تا که نـجـاتـم بـدهـی آتش اینگونه گلستان بشود خوبتر است گر بـنا هـست کـسی واسـطـۀ ما بـشـود ضامنم شاه خراسان بشود خوبتر است اشک خوب است که با مرثیه آغشته شود فیض وقتی که دو چندان بشود خوبتر است دوست دارم دم افـطـار کمی تـشنه شوم نوکر شاه که عطشان بشود خوبتر است نام ارباب خودش مظهر اسماء خـداست ذکر العفو حسین جان بشود خوبتر است
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
بـا گـریـه آمـدم، اِغـفِـر لِیَ الـذُّنُــوب حـالا که در زدم، اِغـفِـر لِیَ الـذُّنُوب رسوایی از من است آقایی از شماست تو خوب و من بدم، اِغفِر لِیَ الذُّنُوب بـیـهـوده مـیدوم، دور و بَـر خـودم گُم کرده مقـصدم، اِغـفِر لِیَ الـذُّنُوب تـو خـواسـتی که من یـا ربّـنـا کـنـم دیگـر نـکـن ردم، اِغـفِر لِیَ الـذُّنُوب شرک خفی زیاد توحید من کم است انـگـار مـرتـدم، اِغــفِـر لِیَ الـذُّنُـوب حق رضا بـبخـش، حـق رضا بخـر دلـتـنـگ مـشـهـدم، اِغـفِر لِیَ الذُّنُوب بال مـرا نـچـیـن این بـال آبـروست من جـلـد گـنـبـدم، اِغـفِر لِیَ الـذُّنُوب هـر سالـه کـربـلا مسـتـانـه رفـتـهام یا رب به هر قـدم، اِغـفِر لِیَ الذُّنُوب
: امتیاز
|